راستش به طرز عجیبی حالم داره از همه چیز بهم می خوره. احساس می کنم هر کسی میاد سمتم می خواد یه باری در بیاره که من واقعا دیگه تحملش رو ندارم. به همین خاطره که انگار آدمای معمولی اطرافم دارن کم کم برام بی اهمیت میشن. با این حال هنوز می تونند روم تاثیر بذارن. اعصابم رو خورد کنند، غمگینم کنند یا. نمی دونم!

حتی اینقر از این و اون راجع به خودم انتقاد شنیدم که دیگه حوصله دفاع از خودم رو هم ندارم.

کاش یکی تو زندگیم داشتم که دغدغه اصلیش نوشتن بود؛ که بتونم باهاش حرف بزنم و یکم هلم بده سمت کتابم. حس می کنم خلاقیتم ته کشیده، قفل کردم و دیگه چیزی نمی تونم بنویسم. درست حالا که انگار تلاش هام داره ثمر میده.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها